وقتي ميدانيم كسي با دل وجان دوستمان دارد....و نفسها وصداونگاهمان در روح وجانش ريشه دوانده،به بازيش ميگيريم هرچه او عاشق تر،ما سرخوش تر،هرچه او دل نازك تر، ما بي رحم تر،تقصيرازمانيست،تمامي قصه هاي عاشقانه اينگونه به گوشمان خوانده شده اند
!!! تنهاترین عاشق !!!نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...! |
وقتي ميدانيم كسي با دل وجان دوستمان دارد....و نفسها وصداونگاهمان در روح وجانش ريشه دوانده،به بازيش ميگيريم هرچه او عاشق تر،ما سرخوش تر،هرچه او دل نازك تر، ما بي رحم تر،تقصيرازمانيست،تمامي قصه هاي عاشقانه اينگونه به گوشمان خوانده شده اند منتظر نیستم که چند خطی بنویسی ، دوست دارم اما نمیخواهم این قانون من است. قانون من که تورا دوست دارد اما نمی خواهد. برای همین اگر خبر بگیری، خوب است، نگیری دلگیر نمی شوم!. اگر بنویسی عالی است ننویسی بد نمی شود بیایی ببینمت حرف ندارد... نیایی ببینمت می گذرد... بگویی،بنویسی،بخواهی،بپرسی،ببینی، بمانی،بشنوی،باشی،همیشه باشی! نزدیک باشی... بزرگ باشی رفیق باشی... خوب می شود. بهشت می شود، نباشی اما! جهنم نمی شود. فقط ساعت ها گاهی پدر آدم را در می آورند فقط ساعت ها گاهی بیچاره ات می کنند... فقط ساعت ها گاهی...
پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد. پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. ادامه مطلب [ دو شنبهبرچسب:زوج,فرزند,دوست داشتن,نگرانی, ] [ 5:13 بعد از ظهر ] [ forlorn ][ سه گام براي رسيدن به شادي وجود داره : [ شنبهبرچسب:شادی,دلتنگی,تو,دوست داشتن, ] [ 5:43 بعد از ظهر ] [ forlorn ][ هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست! عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست. نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ، شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست. تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ، بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست. تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست. فریدون مشیری در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكیلم دلم بود و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهایی و مرگ كنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند: دوستت دارم
[ جمعهبرچسب:دادگاه عشق,دوست داشتن,دل,عاشقان,قلب, ] [ 5:22 بعد از ظهر ] [ forlorn ][ این روزها دلم آنقدر نازک شده است که : به حرفی به رو گرداندنی نمی شکند ! خــــــــــرد می شود ! از آنچه به دست می آورم زود دلزده می شوم ! چه خوب که تورا به دست نیاورده از دست دادم ! اینگونه ... همواره ... دلبسته ات خواهم ماند ...! [ جمعهبرچسب:دل,دل نازک,دوست داشتن,شکستن, ] [ 5:15 بعد از ظهر ] [ forlorn ][ |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |