دختری نباش که به مردی نیاز داره
دختری باش که مردی به اون نیاز داره
و این دو باهم خیلی متفاوتند . . .
روزت مبارک
[
!!! تنهاترین عاشق !!!نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...! | ||
دختری نباش که به مردی نیاز داره
] [ 10:47 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[ به سراغ من اگر میآیید، پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: آدم اینجا تنهاست به سراغ من اگر میآیید، سهراب سپهری(عاشقانه ها)
يه وقتايي آدم بايد سرشو بلند كنه، زل بزنه به آسمون، لبخند بزنه
و بگه: خدا خيلي مخلصيم، هوامونو داشته باش ما هم تنهاییم...
] [ 10:45 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[
برای دردهایم نشانه می گذارم؛
تا یادم بماند؛ کجا، دست خدا را رها کردم ...!
] [ 10:40 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[
این روز ها خیلی از آدم ها به دست و زبان هم پیر می شوند نه به پای هم ...
] [ 10:32 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[
گـــــــــــــاهـــی
] [ 10:17 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[ تنهاترین عاشق به نوبه ی خودش پیشاپیش 29 بهمن
] [ 4:7 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ خودم با خودم خودم با خودم هی قهر میکنم، خودم با خودم آشتی میکنم، من اونقدر تنها شدم بعد از تو که مثل آدم هایی که دیونن هی اسمتو صدا میزنم .... خودم با خودم زندگی میکنم، خودم با خودم میگم و میشنوم و می خندم ! خیلی دلم از دست دنیا گرفته، صدای تو رو دیگه کم میشنوم .... خودم با خودم درد و دل میکنم تا از گریه از قصه از غم دورت خوابم ببره، میدونم که نمیفهمی بعد از تو زندگی برای من چقدر سخت میگذره ....
دفتر غم گذشت و گذشت ... اما چه تلخ گذشت، ای روزگار دیگر چگونه میخواهی با چرخو فلکت ما را بچرخانی، ای روزگار دیگر چه میخواهی از جانم من که هی غم بر دوشم میگذاری، غم هایی که دیگر من طاقت آن ها را ندارم، غم هایی که دارند زندگی را برایم سیاه می کنند، ای روزگار دیگر چه میخواهی از جانم من، منی که سرم در لاک خود بود و نمیدانستم عشق و عاشقی چیست؟ روزهارا اینطور برایم پشت سر هم چیدی که با یه چشم به هم زدن با تمام وجود دل باختم و دیوانه ی او شدم، ای روزگار اگر نمیدانستی که من به او نمی رسم چرا او را سر راه من قرار دادی؟ که حال از نبودنش زندگی اینطور برایم سیاه شود .....!! [ سه شنبهبرچسب:متن عاشقانه,روزگار,گذشت,تلخ, ] [ 3:34 بعد از ظهر ] [ forlorn ][ دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد
مگر او چه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود
.تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز بود برایش گریستم آخر اواز تنهایی مرده بود تنهایی مردو من
تنها تر شدم.... وقتی شانه ای نیست که سرم را روش بگذارم وقتی دستانی نیست که دستم را بگیرد وقتی تنی نیست که با گرمایش تن سردم را گرم کند آن زندگی نیست، مرگ است
] [ 3:10 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم…. با تو رازی دارم !..
] [ 8:4 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[
زمانه بدتر از آن که تصور میکنیم و مردم کثیف تر از آن که خیال میکنیم شده اند...
دیگر خود انسان ارزشی ندارد.دیگر شخصیت و متانت و دیانت و معنویات بهایی ندارد مردم همه به دنبال دنیایند...
] [ 8:50 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . . . گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم !
ادامه مطلب
] [ 10:29 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ نمیدانم در این زمانه باید به چه کسی دل بست ، این سوی زندگی من هستم ، آن سوی دیگر قلبهای مست. دوباره قطره ای دیگر از اشک بر گونه ام نشست ، و باز هم شکست قلبی که به امید بودنت به انتظار فردا نشست .
] [ 10:11 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ گوسفندان میدانند که چوپان دوستشان دارد،اما نمیدانند که چوپان دوست صمیمی قصاب هم هست!!
] [ 10:45 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[ این روزها کمی پوستم نازکتر شده،این روزها طاقتم کمی بی حوصله تر شده،این روزها انتظارم کمی بی صبرتر شده،این روزها شبهایم کمی بی ماه تر شده، این روزها وجودم پر از ترک شده.. تلنگر نزنید میشکنم
] [ 10:35 قبل از ظهر ] [ forlorn ]
[ تا حالا شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟
خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه… دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه… نتونه به هیچکی اعتماد کنه… هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه, آخرش برسه به یه بن بست … تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه … اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه… خبری از آسمون هم ندیده مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟! بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره … خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله… خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟! خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده … خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …
پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!
![]() سهراب گفتی: چشمها را باید شست ! شستم ولی….. گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی….. گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
] [ 5:1 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ هیچکس با من نیست !… مانده ام تا به چه اندیشه کنم… مانده ام در قفس تنهایی… در قفس میخوانم… چه غریبانه شبی ست… شب تنهایی من!…
] [ 4:48 بعد از ظهر ] [ forlorn ]
[ فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . با من بگو ای دل از رازهای درونت زخم های نشسته بر سینه ات از سوزش سنگین آهت با من بگو، از رازهای روزگار از یادگار نامردمی ها بر جان خسته ات با من بگو از راز افسردگی علت خموشی تلخ چرایی نگاه سرد با من بگو از راز چشمان خیست خاموشی ناگاه لبخندت ادامه مطلب |
||
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |