!!! تنهاترین عاشق !!!

نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...!

تنهاترین عاشق

با من بگو ای دل

از رازهای درونت

زخم های نشسته بر سینه ات

 از سوزش سنگین آهت

با من بگو، از رازهای روزگار

از یادگار نامردمی ها

بر جان خسته ات

با من بگو از راز افسردگی

علت خموشی تلخ

چرایی نگاه سرد

با من بگو از راز چشمان خیست

خاموشی ناگاه لبخندت


ادامه مطلب

[ پنج شنبهبرچسب:دل,نگاه,خسته,زخم,راز,انتظار,امید,چشمان,لاله,دشت,شقایق,قاصدک,

] [ 5:38 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

عـشق

خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته٬

چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.

در ایـن سوی بـستر

مـردی و

زنـی

در آن سـوی.

تــندبـادی بـر درگـاه و

تـندبـاری بـر بـام.

مـردی و زنـی خـفته.

و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث

عــشقی

خـسته.

[ دو شنبهبرچسب:عشق,مرد,زن,خسته,خفته,بستر,

] [ 9:31 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

 

 

دل استــ دیگر خستــه میشود,,, بیــ حوصله میشــود,,, از روزگار از آدمـــــــها از خــودشـــــ از این قابــها از اثباتــ از تـــــوضیــح از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد,,,, از اینـــ همه مهربانیــ کردن و نا مهربانی دیدنــ از ســـــــــــــنگ صبور بودن و آخــــــــــــر هم مُهر ســـــنگ بودن خوردنـــــــ از زهــــــر حرفـــ هایی که تــــــا آخر عمـــــــر آدم را مـــــــی آزارد,,, خســــــــــــته ام


ادامه مطلب

[ چهار شنبهبرچسب:خسته,روزگار,مردم,فریب,ریا,دروغ,عشق,محبت,حسرت,صداقت,بی وفایی,دل,اشک,زندگی,

] [ 9:3 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

 

دير گاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است

بانگي از دور مرا مي خواند ،

ليك پاهايم در قير شب است

 رخنه اي نيست در اين تاريكي

در و ديوار بهم پيوسته

سايه اي لغزد اگر روي زمين

نقش وهمي است ز بندي رسته

 نفس آدم ها

سر بسر افسرده است

روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا

هر نشاطي مرده است

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبهبرچسب:تنهایی,شب,خسته,روز,در,دیوار,رخنه,تاریکی,

] [ 4:37 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

سکوتم را چگونه خواهم شکست

تاریکی بر اندامم مستولی گردیده

هر دم صدای ترک خوردن استخوانهایم را میشونم

این صداهاست که سالهاست با من آشناست

دیگر گفتن کلمات نیز برایم سخت و دشوار گشته

بغض گلویم را می فشارد

صدای پای ثانیه ها را که به آرامی از کنارم عبور می کنند

همانند ناقوصی هر دم در گوشم سیلی وارد میکنند

می شنوم و میبینم و حس میکنم

زندگی تیره و تار را با زندانی سیاه و کثیف میگذارنم

تنها با غمها

زیبایی را سالهاست فراموش کردم

شادی ها را سالهاست در تاریکی دفن کرده ام

سنگینی غل و رنجیر روزگار دیگر قدرت حرکت را نیز از من گرفته است

ریشه هایم را حس میکنم که هر لحظه جای آب خونابه را به من هدیه می کنند

دیگر خسته شدم اگر جایی برای خسته شدن نیز برایم باقی مانده باشد.

 

[ جمعهبرچسب:عذاب,روزگار,خسته,شکستن,

] [ 4:59 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه