!!! تنهاترین عاشق !!!

نیا باران,زمین جای قشنگی نیست...!

 گذشت و گذشت ... اما چه تلخ گذشت، ای روزگار دیگر

                              چگونه میخواهی با چرخو فلکت ما را بچرخانی، ای روزگار

 دیگر چه میخواهی از جانم  من که هی غم بر دوشم میگذاری،

 غم هایی که دیگر من طاقت آن ها را ندارم، غم هایی که دارند

 زندگی را برایم سیاه می کنند، ای روزگار دیگر چه میخواهی از

 جانم من، منی که سرم در لاک خود بود و نمیدانستم عشق و

 عاشقی چیست؟ روزهارا اینطور برایم پشت سر هم چیدی که

 با یه چشم به هم زدن با تمام وجود دل باختم و دیوانه ی او شدم،

 ای روزگار اگر نمیدانستی که من به او نمی رسم چرا او را سر راه

 من قرار دادی؟ که حال از نبودنش زندگی اینطور برایم سیاه شود .....!!

[ سه شنبهبرچسب:متن عاشقانه,روزگار,گذشت,تلخ,

] [ 3:34 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

 

 

دل استــ دیگر خستــه میشود,,, بیــ حوصله میشــود,,, از روزگار از آدمـــــــها از خــودشـــــ از این قابــها از اثباتــ از تـــــوضیــح از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد,,,, از اینـــ همه مهربانیــ کردن و نا مهربانی دیدنــ از ســـــــــــــنگ صبور بودن و آخــــــــــــر هم مُهر ســـــنگ بودن خوردنـــــــ از زهــــــر حرفـــ هایی که تــــــا آخر عمـــــــر آدم را مـــــــی آزارد,,, خســــــــــــته ام


ادامه مطلب

[ چهار شنبهبرچسب:خسته,روزگار,مردم,فریب,ریا,دروغ,عشق,محبت,حسرت,صداقت,بی وفایی,دل,اشک,زندگی,

] [ 9:3 قبل از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

در آسمان آبي نيست جز من تكه ابر كوچك

 ابري

در آسمان زيباي روزگار باز اين منم كه راه گم كرده ام

باز سرگشته و حيرانم از اين واقعه

 سالهاست كه ازپي اين باد و آن باد رفته ام

 اما هنوز اين تكه ابر راه گم كرده باقيست

من نمي دانم تا كدامين روز روزگارم اينگونه خواهد بود

ماندن تكه ابر در آسمان زيباي آبي

ز خود شرم دارم زيرا وجودم آسمان زيبا را لكه دار كرده

ز خود بيزارم كه قدرت ريزش اشكهايم را هم ندارم

 

تا كدامين روز روزگارم اينگونه خواهد بود

 

تا كدامين روز؟؟؟؟؟

 

[ جمعهبرچسب:آسمان,ابر,روزگار,حیران,

] [ 5:5 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

سکوتم را چگونه خواهم شکست

تاریکی بر اندامم مستولی گردیده

هر دم صدای ترک خوردن استخوانهایم را میشونم

این صداهاست که سالهاست با من آشناست

دیگر گفتن کلمات نیز برایم سخت و دشوار گشته

بغض گلویم را می فشارد

صدای پای ثانیه ها را که به آرامی از کنارم عبور می کنند

همانند ناقوصی هر دم در گوشم سیلی وارد میکنند

می شنوم و میبینم و حس میکنم

زندگی تیره و تار را با زندانی سیاه و کثیف میگذارنم

تنها با غمها

زیبایی را سالهاست فراموش کردم

شادی ها را سالهاست در تاریکی دفن کرده ام

سنگینی غل و رنجیر روزگار دیگر قدرت حرکت را نیز از من گرفته است

ریشه هایم را حس میکنم که هر لحظه جای آب خونابه را به من هدیه می کنند

دیگر خسته شدم اگر جایی برای خسته شدن نیز برایم باقی مانده باشد.

 

[ جمعهبرچسب:عذاب,روزگار,خسته,شکستن,

] [ 4:59 بعد از ظهر ] [ forlorn ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه